صفحه شخصی سیامک مطلبی   
 
نام و نام خانوادگی: سیامک مطلبی
استان: گیلان - شهرستان: رشت
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  عضو هیئت مدیره در یک شرکت ساختمانی
شماره نظام مهندسی:  11-3-0-11311
تاریخ عضویت:  1389/08/30
 روزنوشت ها    
 

 زیبایی غفلت‌شده بخش عمومی

22

نوشته شده توسط علیرضا مجیدی در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰
در سایت جف بریجز‌-هنرپیشه مشهور هالیوود- که سال ۲۰۰۹ برای بازی در فیلم Crazy Heart برنده اسکار شد، حکایتی جالب نقل شده است، که با هم می‌خوانیم:

یکی از صبح‌های سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت. او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت.

در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند. بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.

۴ دقیقه بعد:
ویولنیست، نخستین دلارش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.

۵ دقیقه بعد:
مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.

۱۰ دقیقه بعد:
پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید. چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.



۴۵ دقیقه بعد:
نوازنده بی‌توقف می‌نواخت. تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند. بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند. ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد.

یک ساعت بعد:
مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد. هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد.

بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا. او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳٫۵ میلیون دلار می‌ارزید، نواخته بود. تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود.

داستان واقعی
این یک داستان واقعی است. واشنگتن پست در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد.

سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند:
در یک محیط معمولی در یک ساعت نامناسب، آیا ما متوجه زیبایی می‌شویم؟

آیا برای قدردانی و لذت بردن از این زیبایی توقف می‌کنیم؟

آیا ما می توانیم نبوغ و استعداد را در یک بافت غیرمنتظره، کشف کنیم؟

.

شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 09:12  
 نظرات    
 
مهدیه تنگکی 00:45 یکشنبه 30 مرداد 1390
10
 مهدیه تنگکی
خیلی زیبا و زیبا و جالب بود... و زیبا........ ممنون
م افتخاری 13:54 یکشنبه 30 مرداد 1390
11
 م افتخاری
با سلام و سپاس
برخی اوقات ما به زیبائی نمینگریم بلکه تنها جذب توصیف زیبائی نقل شده از دیگران میشویم . همانگونه که حاضریم برای یک کنسرت بلیط گرانبهائی تهیه کنیم ولی حاضر به شنیدن و دیدن اجرای آن در یک محیط نامناسب توس همان نوازندگان و البته بدون واسطه نیستیم.
فرشته ملایی 14:12 یکشنبه 30 مرداد 1390
5
 فرشته ملایی
واااااااااااااااااقعا قشنگ بود
هاشم کالیفرنیا 15:32 یکشنبه 30 مرداد 1390
4
 هاشم کالیفرنیا
دمت گرم بابا ای ول
سیامک مطلبی 21:33 یکشنبه 30 مرداد 1390
11
 سیامک مطلبی
ممنون از دوستان
خوشحالم که خوشتون اومد
من تو روزنوشت نوشتن یه کم تازه واردم میبخشید اگه کمو کسری داشت
فرشید صفایی 00:43 دوشنبه 31 مرداد 1390
10
 فرشید صفایی
ضمن عرض ادب و سپاس
شاید وقتی که به تالار .... برای شنیدن یا دیدن کنسرت استاد ..... میرویم بیشتر از فخر فروختن حداقل به خودمان لذت میبریم تا از هنر استاد . که دلیل اسرار کودکان بی الایشی انهاست
نادیا نادری 12:10 دوشنبه 31 مرداد 1390
10
 نادیا نادری
البته این بحث روانشناسی است ... وقتی با آمادگی ذهنی روی مطلبی فوکاس کنی تمام جنبه های اونو در ک می کنی ولی وقتی توی ایستگاه مترو که مثلا داری به این فکر می کنی که دیرت شده یا قسط وامت عقب افتاده یا هزار فکر و خیال دیگه صدای نواختن موسیقی از ویلن یکی از بزرگترین موزیسین های دنیا حتی برات ذره ای هم رشته افکارت رو متزلزل نمی کنه .... متاسفانه این یکی از ضعفهای بزرگ آدمی است.
خیلی ممنون عالی بود
حمید بناپورغفاری 18:33 دوشنبه 31 مرداد 1390
7
 حمید  بناپورغفاری
جالب بود - یاد سریال مرد هزار چهره افتادم که می گفت ما فقط جو گیر میشیم همیشه و خودمون نیستیم -
نازنین بهشتی 15:42 چهارشنبه 2 شهریور 1390
8
 نازنین بهشتی
چقدر جالب!
اولین بار که این مطلبو توی یه ایمیلی که دوستی برام فرستاده بود خوندم، دقیقا به همون نکته ای فکر کردم که خانم مهندس نادری بهش اشاره کردن
پیش خودم گفتم احتمالا یکی از دلایل توجه نکردن مردم به اون موسیقی فاخر اینه که توی فضاهایی مثل ایستگاههای مترو هرکسی توی فکر دغدغه ها و گرفتاریهای خودشه و سر و صدا و همهمه اطراف رو فقط بعنوان پسزمینه ای برای اون فضا که بهش عادت کرده میشنوه
بحث عادت کردن آدم به محرکهای حسی و موقعیتها بحث خیلی جالبیه که چندوقت پیش هم شبکه 4 یه برنامه مفصل و جالب دربارش پخش کرد
موقع دیدن اون برنامه مامانم به شوخی گفت: پس بیخود نیست که میگن آدم هرچی رو یادش رفته باشه، سر نماز یادش میاد
چون توی اون موقعیت هم بیشتر ما بجای تمرکز روی خود نماز و مفهوم کلامی که به زبون میاریم، حواسمون به کارهای مختلفمونه و اون الفاظ رو فقط از روی عادت و بدون تمرکز به زبون میاریم
محمدرضا افقری 12:39 یکشنبه 6 شهریور 1390
2
 محمدرضا افقری
جالب بود.